صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
2 سال قبل
0

معنی واژگان درس «از آموختن، ننگ مدار»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

نمودی

نشان دادی

به خلافِ

برعکسِ، ضدِ

نموده

نشان داده شده

مباش

نباش (فعل نهی)

بُوَد

باشد

مَشِمُر

به شمار نیاور

پیدا مکن

آشکار و ظاهر نکن

اثر

نشان

مشو

نشو، نباش

              فعل

رفتار، عمل، کار، کردار

بِنَگردی

تغییر نیابی

نهاد

طبیعت، سرشت، ذات

خاصّه

مخصوصاً، به ویژه

سزا

شایسته، لایق، درخور

طاقت

قدرت، توانایی، تحمّل

چندان

آن قدر، آن اندازه

برّ و بر

خیره، با دقت

دستگیرش نمی شد

نمی فهمید

محو چیزی شدن

غرق چیزی شدن

لب حوض

کنار حوض

تعجب برش داشته بود

شگفت زده شده بود

خوب

خُب

شیری

گونه‌ای رنگ سفید

حیاط

صحن خانه

تل

کپه، پشته خاک

خرده

تکّه

بله دیگر

آری؛ البته

دور و زمانه

روزگار

درست

دقیقا

توی

درون

یک مرتبه

ناگهان

یک ریز

پیوسته

قالیچه

قالی کوچک

پهن کرد

گسترد

آتش کرد

روشن کرد

قاش

قاچ، برش

مفصّل

با تفصیل

یک ریز

پیوسته

کوچولو

کوچک

سر (از این سر حیاط)

طرف

فشردن

فشار دادن

انگار

گویی

دیگر (دیگر نمی تواند)

پس از رویداد مورد بحث

خیره شدن

زل زدن

لج کردن

لجبازی کردن

گرفتن (نشنیده گرفتن)

فرض کردن، انگاشتن

اعتنا

توجه

از سر گرفتن

از نو آغاز کردن

همه

اندازه

اصرار

پافشاری

بگو و بخند

خوش و بش

کوبیدن

ضربه زدن

دلتنگی

غمگینی و آزردگی

بی مِهر

بی عشق

جوابی ... نارسا

شنیده نمی شد

زورکی

به زور

سرسنگین

با بی محلی

چاق

فربه

گنده

درشت

نیمه

آجر نصفه

خواباندن

ویران کردن

دستگیرش نشده بود

نفهمیده بود

خیره خیره ...

زل زدن

حرف گرفتن

حرف کشیدن

راست

مستقیم

در رفتن

گریختن

دولا شد

خم شد

پاره آجر

یک چهارم آجر

دلهره

نگرانی

ور

طرف

طاس

کچل

خپله

چاق و قد کوتاه

از نو

دوباره

رعشه

لرزش

سراسیمه

آشفته

دَم

نفس

رستن

نجات یافتن، رها شدن

چپ چپ نگاه کردن

نگاه تهدید آمیز کردن

ایمن

در امان، سالم، در سلامت

داد

[مقابل بیداد] عدل، انصاف

رنج

اندوه، درد، تلاش، کوشش

ضایع

تباه، تلف، بی فایده، بی ثمر

حرمت داشتن

احترام داشتن، ارجمند داشتن

مستغنی

صفت فاعلی از استغنا، بی نیاز

ناایمن

خطرناک، دور از امنیت، در معرض خطر

نیش

چهار دندان نوک ‌تیز جلوی دهان انسان

حال

طبیعت، وضعیت جسمی یا روحی انسان

هنر

علم، معرفت، دانش، فضل، فضیلت، کمال

این پا و آن پا شدن

انتظار همراه با بی قراری، دست دست کردن

ننگ

بدنامی، بی آبرویی، سرافکندگی، خجالت، شرم

تیمار

خدمت و محافظت از کسی که بیمار باشد، اندیشه

حرمت

آن چه که محترم داشتن و نگه داشتن آن واجب باشد

قرابت

خویشی، خویشاوندی، نزدیکی؛ ولی در این جا منظور «خویشاوند» است

مولَع شدن بر چیزی

حریص شدن بدان چیز، سخت شیفته و علاقه مند گشتن بدان

عمله

جمع عامل، کارگران؛ در فارسی امروز معنای مفرد دارد به معنای «کارگر» ساده

حق شناس

آن که حق نعمت یا خدمت و یاری کسی را در نظر داشته باشد و قدردانی و شکرگزاری کند

مولَع

(اسم مفعول از ایلاع) حریص گردانیده، بسیار مشتاق، حریص، آزمند، شیفته

مُحال

(اسم مفعول از احاله) تغییر یافته از روش و راه درست، باطل، بیهوده، دروغ، بی اصل، ناممکن

میاسا

(بن مضارع از آسودن) آرام نگیر، از حرکت باز نایست، آسوده نباش (فعل نهی)

نما

(از مصدر نمودن) نشان دادن، نمایش دادن، نمایاندن، آشکار کردن، آشکار شدن

سرو صدا حیاط را برداشته بود

فراگرفته بود

گرفت (تنش رعشه شدیدی گرفت)

شروع کرد


سایر مباحث این فصل